اندکی تفکّر

خدا نکند مصداق آیه 23 سوره زخرف باشیم: گفتند: « ما پدران خود را بر آئینى یافتیم و به آثار آنان اقتدا می کنیم. »

اندکی تفکّر

خدا نکند مصداق آیه 23 سوره زخرف باشیم: گفتند: « ما پدران خود را بر آئینى یافتیم و به آثار آنان اقتدا می کنیم. »

مشخصات بلاگ

من کاملا معتقد به حفظ وحدت هستم. و ارادتمند به مقام معظم رهبری.
و با حفظ این شرایط، سعی در شناساندن مذهب حقیقی اسلام دارم.

طبق حدیث منقول از رسول اکرم صلوات الله علیه و آله، (سنن إبن ماجة، ج ۲، ص ۱۳۲۲، ح ۳۹۹۲ و...) که معروف به حدیث 73 فرقه هست، و در منابع مهم شیعه و سنی آمده است، پیامبر علیه الصّلاة و السّلام می فرمایند که بعد از ایشان، اسلام به 73 فرقه تقسیبم می شود که غیر از یک فرقه که ناجیه است، بقیه همه گمراه و گمراه کننده اند.

و در جایی دیگر، اهل بیتش را تشبیه به کشتی نوح می فرمایند. که هر کس سوارش شود، نجات می یابد و هرکه آن را ترک کند، غرق می شود. (المستدرک علی الصحیحین، ج2، ص343)

حال؛ این وبلاگ، با بررسی احوالات دو فرقه بزرگ اسلام، یعنی شیعه و سنّی، در زمینه های مختلف اعتقادی، روایی، شبهات، و... در پی شناساندن مسیر حق از مسیر باطل است.

بحثی جامع پیرامون بداء در اعتقادات شیعه و اهل سنّت

سه شنبه, ۹ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۶:۰۹ ق.ظ

بحثی جامع پیرامون بداء

بسم الله الرّحمن الرّحیم


بداء، همچون رجعت و عصمت، از ویژگى‌هاى عقیدتى و تفکر شیعه اثنى عشرى به  شمار مى‌رود که مبتنى بر نصوص قرآنى و روائى فروانى است و عالمان و دانشمندان شیعه  بر آن اتفاق دارند؛ اما از آن جائى که بعضی از مخالفان این دیدگاه، معناى دقیق، ظریف و عمیق آن را درک نکرده و دریافت خوبى از تفسیر شیعه از آن را نداشته‌اند، همواره در برابر آن موضع‌گیرى نموده، بر پیروان اهل بیت علیهم السلام خرده گرفته و طعن‌ها زده‌اند.
امّا برخلاف ادعاى مخالفان، نخستین کسانى که باور «بداء» را با استناد به آیات متعدد  قرآن کریم، مطرح کرده‌اند، ائمه اهل بیت علیهم السلام بوده اند.

*** علّت اختلاف در مورد بداء چیست؟
دلیل این اختلاف نظرها و مخالفتها، در تعریف بداء درباره انسان و خدای متعال است.


الف) تعریف حقیقی «بداء درباره انسان» 

بداء در باره انسان‌ها به معناى تغییر در تصمیم گیرى و ارائه رأى جدید است؛  از آن جائى که علم انسان محدود است و همیشه نمى‌تواند همه جوانب سود و زیان خود را  به خوبى تشخیص دهد، گاهى تصمیم مى‌گیرد که کارى را انجام دهد؛ اما در حین کار و یا  پیش از آن متوجه مى‌شود که این تصمیم به ضرر او است و ممکن است تمام حاصل و سرمایه  او را برباد دهد؛ از این رو تصمیم خود را بر مبناى علم و دانش و مصلحت کشف شده  جدید، تغییر مى‌دهد. روشن است که سرمنشأ این تغییر در تصمیم‌گیرى، جهل و محدودیت دانش انسان  است.


ب) تعریف حقیقی «بداء درباره خداوند متعال» :

بداء از جانب خداوند، به معناى آشکار کردن مصلحتى است که بر بندگان مخفى  بوده، انسان‌ها گمان مى‌کرده‌اند که این اتفاق در زمان معین اتفاق خواهد افتاد؛ اما  بر خلاف انتظار آن‌ها، خداوند تصمیم خود را اعلام مى‌دارد و به انسان‌ها مى‌فهماند  که از اول نیز تصمیم او همین بوده است.


ج) علّت انکار بداء توسط مخالفین:

متأسفانه، اهل سنت با دریافت غلط معناى «بداء» و عدم تشخیص فرق «بداء» در انسان و خداوند، به شدت آن را انکار کرده‌اند. مخالفان، «بداء خداوند» را به همان معنای «بداء انسان» گرفته‌اند و چون این معنا سبب مى‌شود که علم و دانش خداوند دچار تغییر  و تبدیل شده و نسبت جهل به ذات پروردگار داده شود، آن را به شدت انکار  کرده‌اند.
امّا چون در خداوند جهل و نادانى راه ندارد و او همه رویداد‌ها و حوادث گذشته و آینده  آگاه است، چیزى بر او پوشیده نیست، سود و زیان هر چیزى نزد او آشکار و روشن است، این نوع از «بداء» براى خداوند محال است و کسى که به آن معتقد باشد، چون لازمه اش  نسبت به دادن جهل به پروردگار است، به اتفاق و اجماع مسلمان کافر شده  است.

شیخ صدوق رضوان الله تعالى علیه در ردّ پندار این گونه افراد مى‌گوید:
بداء آنچنان که گمراهان مى‌پندارند نیست، به این معنى که خداوند کارى انجام دهد و سپس از آن پشیمان گردد... بداء در مقابل نظر یهود است که مى‌گفتند خداوند تمام کارها را انجام داده است (و دیگر تغییرى انجام نخواهد شد)؛ اما ما مى‌گوییم: خداوند هر روزى چیزى را تعیین مى‌کند، مى‌میراند و زندگى مى‌بخشد روزى مى‌دهد و کارى را که بخواهد انجام مى‌دهد.
بداء به معنى پشیمانى نیست؛ بلکه به معنى آشکار شدن چیزى است؛ عرب مى‌گوید: در مسیر راه شخصى در برابر من ظاهر شد؛ خداوند نیز فرموده است: و براى ایشان از جانب خدا چیزى (بداء) آشکار شد که گمان آن را نمى‌کردند. و هر زمان بنده‌اى صله رحم به جا آورد بر عمر وى مى‌افزاید؛ و هر زمان بنده‌اى قطع رحم نماید خداوند از عمر وى بکاهد؛ و هر زمان بنده‌اى مرتکب فحشا شود از عمر و روزى او بکاهد؛ و هر زمان بنده‌اى از زنا دورى کند و راه عفت برگزیند خداوند بر عمر و روزى او بیفزاید. (1)


د) معنای صحیح بداء خداوند نزد شیعه:


معناى صحیح بداء نزد شیعه به استناد آیات و روایات، عبارت است از اظهار مصالح تشریع، ملاکات احکام و... که نزد مردم مخفى بوده و به معناى تثبیت و تغییر سرنوشت انسان‌ها با توجه به رفتارى که خود آن‌ها داشته‌اند است، نه به معناى آشکار شدن آن‌چه از دید خداوند مخفى بوده است. در این صورت نه علم خداوند جهل مى‌شود و نه تغییرى در آن صورت مى‌گیرد.

شیخ صدوق رضوان الله تعالى علیه در این باره مى‌گوید:
به اعتقاد شیعه اگر کسى بگوید که امروز براى خداوند چیزى آشکار شده است  که آن را در گذشته نمى‌دانسته است، چنین شخصى کافر و بیزارى جستن از او واجب  است. (2)


ه) نظر علمای شیعه درباره بداء:


1- مرحوم مازندرانى (شارح کتاب کافى ) در تفسیر روایات بداء مى گوید:
علم خداوند سبحان، ازلى است و مى‌دانسته است که مطلبی را در زمان معین به سبب تمام شدن مصلحتش محو خواهد ساخت و یا وقتی مصلحت آن دوباره بازگشت آن را در زمان خودش ایجاد خواهد کرد؛ و کسی که بر خلاف این مطلب اعتقاد داشته باشد، و مثلا بگوید که خداوند امروز چیزی را مى‌داند که قبل از آن نمی‌دانسته است، او به خداوند کافر شده است و ما از او بیزاریم. (3)

2- شیخ طوسى پس از نقل روایاتى در باره «بداء» مى‌گوید:
بیان این روایات، همان است که ما ذکر نمودیم؛ که مصلحت یک کارى تغییر پیدا کرده؛ اما آشکار ساختن آن به سبب مصلحتى به تأخیر افتاده است؛ بدون آنکه مطلبى براى خداوند آشکار شده باشد؛ زیرا ما نه اعتقاد به این مطلب داشته و نه آن را ممکن مى‌دانیم؛ و خداوند بزرگ تر از آن است که چنین باشد. (4)


و) بداء در روایات اهل بیت علیهم السلام:

1- شیخ کلینى و شیخ صدوق نقل کرده‌اند:
مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنِ الْحَجَّالِ عَنْ أَبِی إِسْحَاقَ ثَعْلَبَةَ عَنْ زُرَارَةَ بْنِ أَعْیَنَ عَنْ أَحَدِهِمَا علیهما السلام قَالَ مَا عُبِدَ اللَّهُ بِشَیْ‏ءٍ مِثْلِ الْبَدَاء.
از امام صادق یا امام باقر علیهما السلام نقل شده است که فرمود: خداوند با هیچ چیزى، به اندازه (اعتراف به) «بداء» پرستش نشده است. (5)

2- شیخ کلینى با سند صحیح نقل مى‌کند:
مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: مَا بَدَا لِلَّهِ فِی شَیْ‏ءٍ إِلَّا کَانَ فِی عِلْمِهِ قَبْلَ أَنْ یَبْدُوَ لَه‏.
خداوند در هیچ زمینه اى بداء انجام نداد؛ مگر آنکه قبل از این بداء و آشکار سازى، آن مطلب در علم خداوند موجود بوده است. (6)

البته روایت در این باره بیش از آن است که بتوان همه آن‌ها را در این مختصر جمع‌آورى کرد. ولی چون هدف در اینجا چیز دیگریست، به همین مقدار بسنده میکنم.


ز) بداء از دیدگاه اهل سنت:

در منابع و روایات اهل سنت نیز «بداء» با همان مفهومى که شیعیان قائل هستند، آمده است.

1-  بخاری در صحیح خود تصریح مى‌کند که براى خداوند در باره سه نفر از بنى اسرائیل «بداء» حاصل شد:
أخبرنا هَمَّامٌ عن إِسْحَاقَ بن عبد اللَّهِ قال أخبرنی عبد الرحمن بن أبی عَمْرَةَ أَنَّ أَبَا هُرَیْرَةَ رضی الله عنه حدثه أَنَّهُ سمع رَسُولَ اللَّهِ صلى الله علیه وسلم یقول إِنَّ ثَلَاثَةً فی بَنِی إِسْرَائِیلَ أَبْرَصَ وَأَقْرَعَ وَأَعْمَى بَدَا لِلَّهِ أَنْ یَبْتَلِیَهُمْ فَبَعَثَ إِلَیْهِمْ مَلَکًا فَأَتَى الْأَبْرَصَ فقال أَیُّ شَیْءٍ أَحَبُّ إِلَیْکَ قال لَوْنٌ حَسَنٌ وَجِلْدٌ حَسَنٌ قد قَذِرَنِی الناس قال فَمَسَحَهُ فَذَهَبَ عنه فَأُعْطِیَ لَوْنًا حَسَنًا وَجِلْدًا حَسَنًا....
در قوم بنى اسرائیل سه نفر گرفتار سه بیمارى مشخص؛ یعنى پیسی، ناشنوایى و نابینایى شده بودند؛ براى خداوند «بداء» حاصل شد که ایشان را مورد امتحان قرار دهد؛ فرشته‌اى را نزد آنان فرستاد از شخصى که مبتلا به پیسى بود پرسید: چه چیزى را بیشتر از همه دوست داری؟ گفت: پوست و رنگ نیکو را؛ زیرا مردم را چرک و پلید مى‌دانند. پس فرشته دست خود را بر بدن ا کشید، پیسى او از بین رفت و رنگ و پوست نیکو به او بخشید.... (7)

دو تن از شارحان صحیح بخاری، ابن حجر عسقلانى و بدر الدین عینى در شرح این حدیث مى‌گویند:
اینکه در روایت آمده است « برای خدا بداء حاصل شد» معناى آن این است که خداوند از اول می‌دانسته است، سپس آن را اظهار نموده است؛ نه آنکه چیزى بر خداوند مخفی بوده، سپس آن را آشکار نموده باشد؛ زیرا در حق خداوند محال است. (8)

2- روایتی دیگر که در صحیحین نقل شده و قرطبی و سایر مفسرین، آن را ذیل این آیه آورده اند:


عن أبی هریرة قال: سمعت النبی صلى الله علیه و- سلم یقول:" من سره أن یبسط له رزقه و- ینسأ له أثره فلیصل رحمه".
ابوهریره گفت: از پیامبر (ص) شنیدم که فرمود: هرکه دوست دارد که  روزیش زیاد شود و... پس صله رحم کند. (9)

3- آخرین روایت. گرچه روایات درباره بداء ذیل این آیه و آیات مشابه فراوان است:
قیل لابن عباس لما روى الحدیث الصحیح عن رسول الله صلى الله علیه و- سلم أنه قال:" من أحب أن یمد الله فی عمره و- أجله و- یبسط له فی رزقه فلیتق الله و- لیصل رحمه" کیف یزاد فی العمر و- الأجل؟! فقال: قال الله عز وجل:" هُوَ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ طِینٍ ثُمَّ قَضى‏ أَجَلًا وَ- أَجَلٌ مُسَمًّى عِنْدَهُ"
ابن عباس از پیامبر (ص) نقل کرد: هرکه دوست دارد عمرش زیادتر شود ... و روزیش بیشتر شود، پس باید تقوا پیشه کند و صله رحم کند. سپس این آیه را تلاوت فرمودند:  او است کسی که شما را از گِلی آفرید، سپس اَجَلی مقررّ کرد، و اَجَلی که تعیین شده است نزد او است، باز هم شما [در معاد]شک می کنید. (10)



4- احمد بن حنبل در مسند خود و ابن کثیر دمشقى سلفى در تفسیر خود روایتی از عبد الله بن عمرو روایت می آورند که گفت:
خورشید هر زمان که غروب مى‌کند زیر عرش رسیده پس سجده مى‌نماید و از خداوند اجازه بازگشت مى‌طلبد؛ پس به او اجازه داده مى‌شود؛ تا زمانى که براى خداوند «بداء» حاصل شود که خورشید از مغرب طلوع کند، در این هنگام خورشید مانند هر روز بالا آمده تا به زیر عرش مى‌رسد سپس اجازه بازگشت مى‌طلبد؛ اما به او اجازه داده نمى شود... (11)



5- ابن ابى حاتم و جلال الدین سیوطى در تفسیر آیه: «الله یتوفى الا نفس» گفته اند:
اگر برای خدا «بداء» حاصل شد که روح را بگیرد، آن را گرفته و شخص می‌میرد؛ و یا آن را تا مهلت معین به تأخیر می‌اندازد؛ پس روح را به جایگاه خویش باز می‌گرداند. (12)

6- ابن أبى حاتم در باره اصحاب اعراف مى‌نویسد:
اعراف، دیوار بلندى بین بهشت و جهنم است و اصحاب اعراف در آن مکان هستند، تا این که براى خداوند «بداء» حاصل مى‌شود که آن‌ها را ببخشد، آن‌ها را به سوى نهرى به نام «الحیاة» مى‌برند... (13)

نتیجه: «بداء» مورد نظر در این روایات،‌ دقیقا به همان معنایى است که شیعیان قائل هستند؛ یعنى اعلام «تغییر در تقدیر و سرنوشت» بر اساس مصالح،‌ علل و اسباب جدید از سوى خداوند، نه به معناى عالم شدن خداوند به آن چه که از او پنهان مانده است.


ک) اثبات بداء براساس آیات قرآن:


آیات بسیارى در قرآن کریم وجود دارد که «بداء» را در باره خداوند به اثبات مى‌رساند، ائمه اهل بیت علیهم السلام با استناد به همین آیات «بداء» را به اثبات رسانده‌اند که ما به تعدادى از این آیات اشاره مى‌کنیم.

1- سوره رعد، آیه39:
« یَمْحُوا اللَّهُ ما یَشاءُ وَیُثْبِتُ وَعِنْدَهُ أُمُّ الْکِتابِ »
خداوند هر چه را بخواهد محو، و هر چه را بخواهد اثبات مى‏کند و «امّ الکتاب» [لوح محفوظ] نزد اوست!

مرحوم عیاشى و فیض کاشانى در تفسیرشان در ذیل آیه این روایتی را نقل کرده‌اند:
رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمود: مردى صله رحم مى‌کند و از عمر او سه سال بیشتر نمانده، خداوند عمر او را به خاطر این عمل، سى سال طولانى مى‌کند، بنده‌اى قطع رحم مى‌کند، از عمر او سى و سه سال مانده است،‌ خداوند عمر او را به سه سال یا کمتر کاهش مى‌دهد. راوى مى‌گوید: امام صادق علیه السلام سپس این آیه را مى‌خواند: «یمحوا الله... ». (14)

روایتی دیگر:
امام رضا علیه السلام در جواب سلیمان المروزى که گفته بود:
خداوند، کار را تمام کرده و فارغ شده و چیزى اضافه نخواهد کرد.
فرمودند:
این عقیده یهودان است. اگر چنین عقیده‏اى صحیح باشد چگونه در قرآن مى‏فرماید «ادْعُونِى أَسْتَجِبْ لَکُمْ؛ مرا بخوانید تا (دعاى) شما را بپذیرم‏».
سلیمان گفت: منظورش این است که قادر به این کار است.
امام علیه السلام فرمود: پس وعده مى‏ دهد؛ ولى وفا نمى‏کند؟ پس چگونه مى‏ فرماید: «یَزِیدُ فِى الْخَلْقِ ما یَشاءُ؛ او هر چه بخواهد در آفرینش مى‏ افزاید» و مى‏فرماید: «یَمْحُوا اللَّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتابِ؛ خداوند هر چه را بخواهد محو، و هر چه را بخواهد اثبات مى‏کند و «امّ الکتاب» [لوح محفوظ] نزد اوست». با اینکه کار را تمام کرده باشد این آیات دیگر معنى ندارد.
این جا بود که سلیمان المروزى در جواب فرو ماند. (15)

 

*** روایاتی از کتب اهل سنت ذیل این آیه شریفه:

الف) مفسرانِ عامّه از قبیل طبرى، قرطبى و ابن کثیر ذیل این آیه روایتى را به این مضمون نقل کرده اند که خلیفه دوم عمر بن خطّاب اطراف خانه خدا طواف مى کرد و مى گفت:
«اللهم ان کنت کتبتنى فى اهل السّعادة فأثبتنى فیها و ان کنت کتبتنى فى اهل الشّقاوة و الذّنب فامحنى و اَثبتنى فى اهل السّعادة و المغفرة، فانّک تمحو ما تشاء و تثبت و عندک امّ الکتاب».
خدایا اگر مرا در زمره سعادتمندان قرار داده اى استوارم بدار و اگر از شقاوتمندان و گنهکارانم مقرر فرموده اى از آن میان نام مرا محو کن و در زمره سعادتمندان ثبت گردان؛ زیرا تو هر چه را بخواهى محو و اثبات مى کنى. (16)

*** البته همین روایت از زبان، ابی وائل، ابن مسعود و... نیز در همین کتب نقل شده است.

ب) روایتی دیگر:
قال مالک بن دینار فی المرأة التی دعا لها: « اللهم إن کان فی بطنها جاریة فأبدلها غلاما فإنک تمحو ما تشاء و- تثبت و- عندک أم الکتاب »
مالک بن دینار، درباره یک زن دعا کرد: خدایا اگر در شکم این زن، کنیزی است، او را به غلامی تبدیل کن. زیرا تو هر چه را بخواهى محو و اثبات مى کنى. و ام الکتاب نزد توست... (17)

2- قصه حضرت ابراهیم و فرمان خداوند بر قربانى کردن اسماعیل و سپس بازگشت از دستور قبلى که در سوره صافات بدان اشاره شده، بهترین و برجسته‌ترین مصداق «بداء» در حق باری تعالى است:

« فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْىَ قَالَ یَابُنىَ‏َّ إِنىّ‏ِ أَرَى‏ فىِ الْمَنَامِ أَنىّ‏ِ أَذْبحَُکَ فَانظُرْ مَا ذَا تَرَى‏ قَالَ یَأَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنىِ إِن شَاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابرِِینَ. فَلَمَّا أَسْلَمَا وَتَلَّهُ لِلْجَبِینِ. وَنَادَیْنَاهُ أَن یَإِبْرَاهِیمُ. قَدْ صَدَّقْتَ الرُّءْیَا إِنَّا کَذَالِکَ نجَْزِى الْمُحْسِنِینَ. إِنَّ هَاذَا لهَُوَ الْبَلَؤُاْ الْمُبِین‏ » (18)
هنگامى که با او به مقام سعى و کوشش رسید، گفت: «پسرم! من در خواب دیدم که تو را ذبح مى‏کنم، نظر تو چیست؟» گفت «پدرم! هر چه دستور دارى اجرا کن، به خواست خدا مرا از صابران خواهى یافت!» هنگامى که هر دو تسلیم شدند و ابراهیم جبین او را بر خاک نهاد... او را ندا دادیم که: «اى ابراهیم! آن رؤیا را تحقق بخشیدى (و به مأموریت خود عمل کردى)!» ما این گونه، نیکوکاران را جزا مى‏دهیم!. این مسلّماً همان امتحان آشکار است!

3- سوره زمر، آیه47:
« وَلَوْ أَنَّ لِلَّذینَ ظَلَمُوا ما فِی الْأَرْضِ جَمیعاً وَمِثْلَهُ مَعَهُ لاَفْتَدَوْا بِهِ مِنْ سُوءِ الْعَذابِ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَبَدا لَهُمْ مِنَ اللَّهِ ما لَمْ یَکُونُوا یَحْتَسِبُونَ »
اگر ستمکاران تمام آنچه را روى زمین است مالک باشند و همانند آن بر آن افزوده شود، حاضرند همه را فدا کنند تا از عذاب شدید روز قیامت رهایى یابند و از سوى خدا براى آنها امورى ظاهر مى‏شود که هرگز گمان نمى‏کردند!

مرحوم شیخ صدوق در تفسیر این آیه مى‌گوید:
این گفته خداوند: (وبدا لهم من الله ما لم یکونوا یحتسبون) « و از سوى خدا براى آنها امورى ظاهر مى ‏شود که هرگز گمان نمى‏کردند!» یعنى براى آن‌ها آشکار شد، وقتى براى خداوند از جانب بنده‌اى صله رحمى دیده شود، عمرش را زیاد مى‌کند، وقتى قطعى رحمى از او ببیند، عمرش را کوتاه مى‌کند، وقتى براى خداوند آشکار شود که بنده‌اى زنا کرده است، از روزى و عمر او مى‌کاهد و هنگامى که عفت و خوددارى از زنا آشکار شود، بر عمر و روزى او مى‌افزاید. (19)



4- آیاتی از زبان امام رضا علیه السلام:
آیات دیگرى نیز در قرآن براى اثبات این مطلب وجود دارد که ما آن را از زبان امام رضا علیه السلام که مناظره با سلمان المروزى مطرح کرده‌اند، نقل مى‌کنیم:
وَمَا أَنْکَرْتَ مِنَ الْبَدَاءِ یَا سُلَیْمَانُ وَاللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ یَقُولُ: «أَ وَ لا یَذْکُرُ الْإِنْسانُ أَنَّا خَلَقْناهُ مِنْ قَبْلُ وَلَمْ یَکُ شَیْئاً» وَیَقُولُ عَزَّ وَجَلَّ: «وَهُوَ الَّذِی یَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ» وَیَقُولُ: «بَدِیعُ السَّماواتِ وَالْأَرْضِ» وَیَقُولُ عَزَّ وَجَلَّ: «یَزِیدُ فِی الْخَلْقِ ما یَشاءُ» وَیَقُولُ: «وَبَدَأَ خَلْقَ الْإِنْسانِ مِنْ طِینٍ» وَیَقُولُ عَزَّ وَجَلَّ: «وَآخَرُونَ مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ إِمَّا یُعَذِّبُهُمْ وَإِمَّا یَتُوبُ عَلَیْهِمْ» وَیَقُولُ عَزَّ وَجَلَّ «وَما یُعَمَّرُ مِنْ مُعَمَّرٍ وَلا یُنْقَصُ مِنْ عُمُرِهِ إِلَّا فِی کِتابٍ»....
اى سلیمان! «بداء» را انکار مى‌کنى؛ در حالى که خداى عز و جل مى‌فرماید: « آیا انسان به خاطر نمى‏آورد که ما پیش از این او را آفریدیم در حالى که چیزى نبود؟!» و فرمود: « او کسى است که آفرینش را آغاز مى‏کند، سپس آن را بازمى‏گرداند» و مى‌فرماید: « هستى بخش آسمانها و زمین اوست!» و مى‌فرماید: «او هر چه بخواهد در آفرینش مى‏افزاید» و نیز گفته است: « و آفرینش انسان را از گِل آغاز کرد» و فرموده: «وگروهى دیگر، به فرمان خدا واگذار شده‏اند (و کارشان با خداست) یا آنها را مجازات مى‏کند، و یا توبه آنان را مى‏پذیرد (، هر طور که شایسته باشند) و خداوند دانا و حکیم است!» و نیز فرموده است که « و هیچ کس عمر طولانى نمى‏کند، یا از عمرش کاسته نمى‏شود مگر اینکه در کتاب (علم خداوند) ثبت است»... (20)


ل) بداء در پیش بینی های پیامبران و ائمه علیهم السّلام:


عقل و نقل بر این مطلب دلالت دارد که «بداء» در اخبارى که خداوند به وسیله انبیاء و اوصیاء به اطلاع مردم رسانده و آن‌ها، از جانب خداوند این مطلب را نقل و از اتفاق افتادن قطعى آن‌ خبر داده‌اند، امکان پذیریر نیست. مثلا اگر پیامبر خدا و یا جانشین او به مردم بدون هیچ قید و شرطى بگوید که در فلان روز، فلان اتفاق مى‌افتد، در این صورت باید آن اتفاق بیفتد و امکان «بداء» از جانب خداوند در باره آن خبر وجود ندارد.
دلیلش هم این است که «بداء» در چنین اخبارى، سبب سلب اعتماد مردم به آن پیامبر و به اخبارى که مى‌دهد خواهد شد و مردم آن پیامبر را جاهل و دروغگو خواهند خواند. در این صورت آن پیامبر جایگاه خود را در میان مردم از دست خواهد داد و غرضى را که خداوند از فرستادن پیامبران و نصب امام داشته است،‌ نقض خواهد شد و نقض غرض قبیح و براى خداوند محال است.

از دیدگاه روایات نیز «بداء» در اخبار و پیش بینى‌هاى پیامبران و ائمه محال است. چنانچه شیخ کلینى با سند صحیح در این باره، نقل مى‌کند:
مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِیلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسَى عَنْ رِبْعِیِّ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنِ الْفُضَیْلِ بْنِ یَسَارٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ علیه السلام یَقُولُ الْعِلْمُ عِلْمَانِ فَعِلْمٌ عِنْدَ اللَّهِ مَخْزُونٌ لَمْ یُطْلِعْ عَلَیْهِ أَحَداً مِنْ خَلْقِهِ وَعِلْمٌ عَلَّمَهُ مَلَائِکَتَهُ وَرُسُلَهُ فَمَا عَلَّمَهُ مَلَائِکَتَهُ وَرُسُلَهُ فَإِنَّهُ سَیَکُونُ لَا یُکَذِّبُ نَفْسَهُ وَلَا مَلَائِکَتَهُ وَلَا رُسُلَهُ وَعِلْمٌ عِنْدَهُ مَخْزُونٌ یُقَدِّمُ مِنْهُ مَا یَشَاءُ وَیُؤَخِّرُ مِنْهُ مَا یَشَاءُ وَ یُثْبِتُ مَا یَشَاء.
امام باقر علیه السلام فرمود: علم، بر دو گونه است: 1. علمى که نزد خدا در خزانه است و کسى از مخلوق از آن آگاه نیست؛ 2. دانشى که خدا به فرشتگان و پیغمبرانش یاد داده است. آنچه را که به پیامبران و فرشتگان آموزش داده، قطعاً مطابق آن چه آموزش داده، واقع خواهد شد؛ زیرا خداوند نه خودش را تکذیب کند و نه فرشتگان و پیمبرانش را؛ اما دانشى که نزد خودش در خزانه است، مى‌تواند اتفاق افتادن آن را پیش اندازد و و یا به تأخیر افکند و هر چه را مى‌خواهد تثبیت مى‌کند. (21)

حال اگر امام صادق و یا امام هادى علیهما السلام از امامت آن‌ها خبر داده بودند، باید همان‌ها امام مى‌شدند و گرنه نعوذ بالله گفتار امام خلاف واقع درمى‌آمد و مردم دیگر به سخنان آن حضرت اعتماد نمى‌کردند و حتى امامت امام کاظم و امام عسکرى علیهما السلام را هم نمى‌پذیرفتند؛ چون ممکن بود که در باره آن‌ها «بداء» حاصل شود و دیگرى به امام منصوب شود و این نقض غرض خواهد بود و نقض غرض براى امام معصوم محال است.


م) بداء در امامت اسماعیل:

1- مرحوم شیخ صدوق رضوان الله تعالى علیه در کتاب شریف کمال الدین به صورت مفصل از این قضیه پاسخ داده است:
اعتراض دیگر از زیدیه و جواب آن‏:
زیدیه گفته‏ اند: «دلیل بر دروغ بودن ادعای امامیه این است که عقیده دارند جعفر بن محمد علیهم السلام بر امامت فرزند اسماعیل تصریح کرد و او را در زمان حیاتش به عنوان امام بعد از خودش تعیین نمود و چون اسماعیل در زمان حیات پدر از دنیا رفت، فرمود: «خدا در هیچ چیز اظهار بدا نکرد چنانچه در اسماعیل فرزندم کرد» اگر خبر تعیین دوازده امام درست بود لا اقل جعفر بن محمد علیهما السلام آن را می‌دانست و خواص شیعه ‏اش از آن خبر داشتند و مرتکب این خطا نمیشدند.
ما در جواب آنها گفتیم: از کجا میگوئید که جعفر بن محمد نص بر امامت اسماعیل صادر کرده؟ آن کدام خبر است؟ چه کسى آن را روایت کرده؟ چه کسى آن را پذیرفته است؟ ... ... ...
اما گفته آن حضرت در باره اسماعیل که «ما بد اللَّه فى شى‏ء کما بدا فى اسماعیل؛ خدا آشکار نساخت چیزى را آنطور در باره پسرم اسماعیل آشکار کرد» به این معنا است که خداوند او را در زمان حیات من از دنیا برد تا بر همگان آشکار شود که او امام بعد از من نیست... ... ...
چگونه امام صادق علیه السلام بر امامت اسماعیل تصریح مى‌کرد؛ در حالى که در باره او گفته است که او عاصى است و به من و هیچ یک از اجدادم شباهى ندارد؟
حسن بن راشد گوید: از امام ششم (ع) راجع باسماعیل پرسیدم فرمود: «او نافرمان است نافرمان. نه بمن شباهتى دارد و نه به هیچ یک از پدارنم».
عبیدة بن زراره گوید: نام اسماعیل را پیش امام ششم بردم فرمود: «به خدا شبیه من و هیچ کدام از پدرانم نیست»
ولید بن صبیح گوید: مردى نزد من آمد و گفت بیا تا پسر آن مرد را بتو نشان دهم با او رفتم مرا نزد جمعى برد که شراب مى‌نوشیدند و اسماعیل بن جعفر هم میان آنها بود، راوى گوید: از دیدن این صحنه اندوهناک شدم و از آنجا بیرون آمدم و نزد حجر الاسود رفتم، دیدم اسماعیل بن جعفر به خانه کعبه چسبیده و اشک می ریزد و پرده خانه را از اشک خود تر کرده. راوى در ادامه مى‌گوید: بیرون دویدم باز دیدم اسماعیل با آن جمع شرابخوار نشسته باز برگشتم دیدم بپرده کعبه چسبیده و آن را با اشک خود خیس کرده این حادثه را به امام ششم عرض کردم فرمود:
«پسرم گرفتار شیطانى شده که به صورت او مى‏ شود»
با آنکه روایت شده شیطان به صورت پیغمبر و وصى پیغمبر نمى‌شود. چگونه ممکن است که امام علیه السلام تصریح به امامت او کرده باشد؛ در حالى که این گفتار از وى در باره او با سند صحیح نقل شده است.


2- شیخ مفید رضوان الله تعالى علیه، اعتقاد دارد که «بداء» در اسماعیل اصلا هیچ ارتباطى به امامت او نداشته است؛ بلکه «بداء» در عمر او بوده و این که دو بار اجل معلق او نزدیک شده بود که با دعاى امام صادق علیه السلام دفع شده است:
اما این گفته امام صادق علیه السلام که فرمود: «ظاهر نگشت براى خداوند، آن طور که براى فرزندم اسماعیل ظاهر شد». منظور امام علیه السلام از این جمله، دفع کشته شدن اسماعیل است که بیم قتل او زیاد مى رفت و حدس و گمان بر کشته شدن او بسیار بود، خداوند براى دفع کشته شدن اسماعیل بر امام صادق علیه السلام لطف کرد. روایت از امام صادق علیه السلام در این باره نقل شده است که آن حضرت فرمود: «دو بار قتل بر اسماعیل واجب گردید، اما دفع آن را از خداوند مسئلت کردم و خداوند آن را دفع کرد». گاهى خداوند چیزى را به صورت مشروط واجب مى‌کند؛ اما حال او تغییر مى‌کند؛ چنانچه خداوند فرموده است: « آن گاه مدّتى را [براى شما عمر] مقرّر داشت. و اجَل حتمى نزد اوست‏».... (22)

3- ایشان در کتاب الفصول المختاره نیز به صورت مفصل وارد این بحث شده و مى‌گوید:
اما آنچه این طایفه «اسماعیلیه» ادعا کرده‌اند که تمام شیعه انتصاب اسماعیل را به امامت و وجود نص در این باره را قبول دارند، به راستى که این ادعاى باطل و توهّم فاسدی کرده‌اند؛ زیرا هیچ یک از اصحاب ما قائل نشده‏ اند که نصى از امام صادق علیه السّلام در باره امامت فرزندش اسماعیل وارد شده باشد، چنین روایتى را نقل نکرده‌اند، نه در روایات شاذ و نه در روایات مشهوره.
پآن‌ها خیال مى‌کردند که مردم در زمان حیات اسماعیل گمان داشتند که امام صادق علیه السّلام نص بر امامت او خواهد کرد؛ زیرا بزرگترین فرزند آن حضرت علیه السّلام بود. ... اما وقتى اسماعیل از دنیا رفت، این گمان مردم از بین رفت و فهمیدند که امامت بعد از امام صادق علیه السّلام در غیر اسماعیل خواهد بود.
اما طایفه اسماعیلیه بر اساس همین وهم و گمانى که داشتند خواستند که مشروعیت مذهب خود را ثابت کنند و ادعا کردند که این نص واقع شده و منشأ این ادعا همان گمانى بود که مى‏گفتند چون اسماعیل رحمه اللَّه فرزند بزرگ حضرت صادق علیه السّلام بود پس قطعا آن حضرت او را به جانشینى خود برگزیده است؛ در حالى که در این باره نه روایتى نقل شده و نه کسى از راویان طایفه شیعه از آن اطلاع داشته است. و چون بناى مذهب اسماعلیه بر ادعاى بدون برهان است؛ پس بطلان آن طبق آن چه گفتیم آشکار مى‌شود.
اما روایتى که از امام صادق علیه السّلام نقل شده که آن حضرت فرمود: «در باره هیچ چیز به اندازه فرزندم اسماعیل براى خداوند «بداء» حاصل نشد» به راستى که طایفه اسماعیلیه در فهمیدن این حدیث نیز اشتباه کرده‏ اند و این «بداء» را در امامت اسماعیل قرار داده‏ اند؛ در حالى که این گفته امام صادق علیه السلام با روایت دیگرى که از آن حضرت نقل شده است، معنا مى‌شود که آن حضرت فرمود:
« دو بار قتل بر اسماعیل واجب گردید، اما دفع آن را از خداوند مسئلت کردم و خداوند آن را دفع کرد»
پس منظور امام علیه السلام از «در باره هیچ چیز به اندازه فرزندم اسماعیل براى خداوند «بداء» حاصل نشد» وجوب کشته شدن او است که با درخواست آن حضرت دفع شده است.
اما امامت، دانشمندان شیعه بر این مطلب اجماع دارند که خداوند به «بداء» در باره امامت توصیف نمى‌شود (در باره امامت هیچگاه براى خداوند «بداء» حاصل نمى‌شود)، شیعیان براى اثبات این مطلب روایاتى از خود آن بزرگواران دارند که فرموده‌اند:
«در هرچیزى ممکن است براى خداوند «بداء» حاصل شود؛ اما در نقل نبوت از پیامبر و امامت از امام و ایمان از مؤمنى که براى ایمان از او پیمان گرفته، هیچگاه «بداء» حاصل نمى‌شود».
(23)

4- نقل روایتی صحیح السّند از امام صادق (ع) و نام بردن 12 امام در آن روایت شریف:
حَدَّثَنَا الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ قَالَ حَدَّثَنَا هَارُونُ بْنُ مُوسَى قَالَ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الصَّفَّارُ عَنْ یَعْقُوبَ بْنِ یَزِیدَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ هِشَامٍ قَالَ: کُنْتُ عِنْدَ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ علیه السلام: إِذْ دَخَلَ عَلَیْهِ مُعَاوِیَةُ بْنُ وَهْبٍ وعَبْدُ الْمَلِکِ بْنُ أَعْیَنَ...
ثُمَّ قَالَ علیه السلام: ... ... ... وَ یَعْلَمُ أَنَّ الْإِمَامَ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ صلى الله علیه وآله عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ ثُمَّ الْحَسَنُ ثُمَّ الْحُسَیْنُ ثُمَّ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ ثُمَّ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ ثُمَّ أَنَا ثُمَّ مِنْ بَعْدِی مُوسَى ابْنِی ثُمَّ مِنْ بَعْدِهِ وَلَدُهُ عَلِیٌّ وبَعْدَ عَلِیٍّ مُحَمَّدٌ ابْنُهُ وبَعْدَ مُحَمَّدٍ عَلِیٌّ ابْنُهُ وبَعْدَ عَلِیٍّ الْحَسَنُ ابْنُهُ والْحُجَّةُ مِنْ وُلْدِ الْحَسَنِ....

از هشام حدیث کند که گفت: نزد حضرت صادق علیه السّلام بودم که معاویة بن وهب و عبد الملک بن اعین بر آن حضرت وارد شدند...
سپس امام صادق علیه السلام فرمود: ... ... ... و بداند که امام پس از رسول خدا على بن ابى طالب علیه السّلام است و پس از او حسن سپس حسین سپس على بن الحسین و سپس محمد بن على و پس از او منم، و پس از من موسى فرزندم و پس از او فرزندش على و بعد از او محمد فرزندش پس از او على فرزندش سپس فرزندش حسن و حجت از فرزندان حسن است.
(24)

سؤال: آیا با نقل این روایت صحیح السّند از امام صادق (ع)، و اینکه هیچ روایتی از امام صادق (ع) مبنی بر امامت اسماعیل موجو نیست، باز هم باید بگوییم که ایشان از امام بعد از خود خبر نداشتند و فکر می کردند اسماعیل امام بعد از اوست؟
در چندین روایت صحیح السّند در کتب شیعه، نام 12 امام بترتیب ذکر شده است. حتی رسول اکرم نیز، این 12 مام را معرفی فرمودند.

بعضی از این روایات در این صفحه موجود است:
چهل روایت صحیح در اثبات امامت از کتاب‌های شیعه و سنی


ن) بداء در امامت سید محمد، فرزند امام هادی (ع):


1- بررسی روایت شیخ طوسی:
وقتی این روایت را با 3 روایت صحیح السّندی که در پایین ذکر شده و اشاره به امامت امام حسن عسکری (ع) بعد از امام هادی (ع) دارد، تطبیق میدهیم درمییابیم که ترجمه ای که از این روایت شده، متأسفانه اشتباه است.
عبارت «دلّ علیه أبو عبد الله ونصّبه» اینطور ترجمه شده: همانطور که بعد از آنکه امام صادق (ع) اسماعیل را به امامت منصوب کرد، جریان بدا پیش آمد...
امّا دو ضمیر در «علیه» و «نصّبه» به امام کاظم (ع) برمیگردد. و اینطور ترجمه میشود: همانطور که بعد از آنکه امام صادق (ع) امام کاظم (ع) را به امامت منصوب کرد، جریان بدا برای اسماعیل پیش آمد...

2- روشن است که «بداء» به معناى واقعى آن هرگز نمى‌تواند در امامت سید محمد حاصل شده باشد؛ چرا که روایاتى فراوانى در منابع شیعه وجود دارد که ثابت مى‌کند، امام هادى علیه السلام در زمان حیات سید محمد، بارها و بارها فرموده بود که او امام بعد از من نیست و امام عسکرى علیه السلام را به عنوان جانشین خود معرفى کرده بود.
با این وجود چگونه مى‌توان ادعا کرد که در امامت سید محمد «بداء» حاصل شده با این که اصلا امامت او را امام هادى علیه السلام اصلا اعلام نکرده و خلاف آن را به اطلاع مردم رسانده است؟


ما به چند روایت صحیح السند در این باره بسنده مى‌کنیم. شیخ کلینى در «باب الإشارة والنص على أبى محمد علیه السلام» نقل مى‌کند:

1-2- روایت از اصول کافی:
عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْکُوفِیِّ عَنْ بَشَّارِ بْنِ أَحْمَدَ الْبَصْرِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ عُمَرَ النَّوْفَلِیِّ قَالَ کُنْتُ مَعَ أَبِی الْحَسَنِ علیه السلام فِی صَحْنِ دَارِهِ فَمَرَّ بِنَا مُحَمَّدٌ ابْنُهُ فَقُلْتُ لَهُ: جُعِلْتُ فِدَاکَ هَذَا صَاحِبُنَا بَعْدَکَ؟ فَقَالَ لَا صَاحِبُکُمْ بَعْدِیَ الْحَسَن‏.
على بن عمر نوفلى گوید: در صحن منزل امام هادى علیه السلام خدمتش بودم که پسرش محمد از نزد ما گذشت. به آن حضرت عرض کردم: قربانت گردم، بعد از شما این صاحب ماست؟ فرمود: نه صاحب شما بعد از من حسن است. (25)

2-2- شیخ طوسى در کتاب الغیبة مى‌نویسد:
عنه (سعد بن عبد الله) عن أحمد بن عیسى العلوی من ولد علی بن جعفر قال: دخلت على أبی الحسن علیه السلام بصریا فسلمنا علیه، فإذا نحن بأبی جعفر وأبی محمد قد دخلا، فقمنا إلى أبی جعفر لنسلم علیه، فقال أبو الحسن علیه السلام: لیس هذا صاحبکم، علیکم بصاحبکم، وأشار إلى أبی محمد علیه السلام.
احمد بن عیسى علوى که از فرزندان على بن جعفر است گفت خدمت حضرت امام هادى در صریا رسیدم سلام کردم در همین موقع ابو جعفر و ابو محمّد وارد شدند، از جاى حرکت کردیم که سلام به ابو جعفر نمائیم، امام هادى علیه السلام‏ فرمود: این امام شما نیست، به امام خود احترام بگذارید، اشاره کرد به ابو محمّد علیه السلام. (26)

3-2- تصریح به امامت امام حسن عسکری بعد از امام هادی علیهما السّلام توسط امام رضا (ع):
یا دعبل الإمام بعدی محمد ابنی وبعد محمد ابنه علی وبعد علی ابنه الحسن وبعد الحسن ابنه الحجة.
اى دعبل ! امام بعد از من فرزندم محمد و پس از او فرزندش على و بعد از على، فرزندش حسن و پس از او فرزند «حجت» امام بر شما است. (27)



منابع:

1.     التوحید، ص 335 – 336، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامی ( التابعة ) لجماعة المدرسین ـ قم.
2.     کمال الدین و  تمام النعمة، ص69، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامی (التابعة) لجماعة المدرسین ـ قم، 1405هـ.
3.     شرح أصول الکافی، ج4 ص250ـ 251، ناشر: دار إحیاء التراث العربی ـ بیروت، الطبعة: الأولی، 1421هـ ـ 2000م.
4.     کتاب الغیبة، ص431، ناشر: مؤسسة المعارف الاسلامیة، الطبعة: الأولى، 1411هـ.
5.     الأصول من الکافی، ج1، ص146، ناشر: اسلامیه‏، تهران‏، الطبعة الثانیة،1362 هـ.ش / التوحید، ص 332، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامی ( التابعة ) لجماعة المدرسین ـ قم.
6.     الأصول من الکافی، ج1، ص148، ناشر: اسلامیه‏، تهران‏، الطبعة الثانیة،1362 هـ.ش.
7.     صحیح البخاری، ج3، ص1276، کتاب أحادیث الأنبیاء، حَدِیثُ أَبْرَصَ وَأَعْمَى وَأَقْرَعَ فی بَنِی إِسْرَائِیلَ، ناشر: دار ابن کثیر، الیمامة - بیروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987
8.     فتح الباری شرح صحیح البخاری، ج6، ص502، ناشر: دار المعرفة – بیروت / عمدة القاری شرح صحیح البخاری، ج16، ص48، ناشر: دار إحیاء التراث العربی – بیروت.
9.     الجامع الأحکام، ج10، ص330 و...
10.    همان
11.    مسند أحمد بن حنبل، ج2، ص201، ناشر: مؤسسة قرطبة – مصر / تفسیر القرآن العظیم، ج2، ص195، ناشر: دار الفکر - بیروت – 1401هـ.
12.    تفسیر ابن أبی حاتم، ج10، ص3252، ح18397، ناشر: المکتبة العصریة – صیدا / الدر المنثور، ج7، ص230، ناشر: دار الفکر - بیروت – 1993
13.    تفسیر ابن أبی حاتم، ج5، ص1485، ح8502، ناشر: المکتبة العصریة – صید
14.    تفسیر العیاشی، ج2 ص 220،ناشر: المکتبة العلمیة الإسلامیة – طهران / التفسیر الصافی، ج3، ص75، ناشر: مکتبة الصدر – طهران، الطبعة: الثانیة، 1416هـ ـ 1374ش
15.    التوحید، ص452، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامی ( التابعة ) لجماعة المدرسین ـ قم.
16.    الجامع الأحکام، ج10، ص 330 / تفسیرالقرآن العظیم، ج4، ص403 / جامع البیان، ج13، ص113 / فتح القدیر شوکانی، ج3، ص107 و...
17.    الجامع الأحکام، ج10، ص330 و...
18.    الصافات: 102 ـ 106
19.    التوحید، ص 33، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامی ( التابعة ) لجماعة المدرسین ـ قم.
20.    التوحید، ص443، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامی ( التابعة ) لجماعة المدرسین ـ قم.
21.    الأصول من الکافی، ج1، ص 147، ناشر: اسلامیه‏، تهران‏، الطبعة الثانیة،1362 هـ.ش.
22.    اعتقادات الإمامیة، ص66، ناشر: دار المفید للطباعة والنشر والتوزیع - بیروت، الطبعة: الثانیة، 1414هـ ـ 1993م.
23.    الفصول المختارة، ص 309، ناشر: دار المفید ـ بیروت، الطبعة: الثانیة، 1414 هـ ـ 1993م.
24.    کفایة الأثر فی النص على الأئمة الاثنی عشر، ص260 ـ 264، ناشر: انتشارات ـ قم، 140هـ.
25.    الأصول من الکافی، ج1، ص326، ناشر: اسلامیه‏، تهران‏، الطبعة الثانیة،1362 هـ.ش.
26.    کتاب الغیبة، ص 199، ح165، ناشر: مؤسسة المعارف الاسلامیة، الطبعة: الأولى، 1411هـ.
27.    کمال الدین و تمام النعمة، ص372، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامی ( التابعة ) لجماعة المدرسین ـ قم، 1405هـ.

  • جلال رضایی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">