اندکی تفکّر

خدا نکند مصداق آیه 23 سوره زخرف باشیم: گفتند: « ما پدران خود را بر آئینى یافتیم و به آثار آنان اقتدا می کنیم. »

اندکی تفکّر

خدا نکند مصداق آیه 23 سوره زخرف باشیم: گفتند: « ما پدران خود را بر آئینى یافتیم و به آثار آنان اقتدا می کنیم. »

مشخصات بلاگ

من کاملا معتقد به حفظ وحدت هستم. و ارادتمند به مقام معظم رهبری.
و با حفظ این شرایط، سعی در شناساندن مذهب حقیقی اسلام دارم.

طبق حدیث منقول از رسول اکرم صلوات الله علیه و آله، (سنن إبن ماجة، ج ۲، ص ۱۳۲۲، ح ۳۹۹۲ و...) که معروف به حدیث 73 فرقه هست، و در منابع مهم شیعه و سنی آمده است، پیامبر علیه الصّلاة و السّلام می فرمایند که بعد از ایشان، اسلام به 73 فرقه تقسیبم می شود که غیر از یک فرقه که ناجیه است، بقیه همه گمراه و گمراه کننده اند.

و در جایی دیگر، اهل بیتش را تشبیه به کشتی نوح می فرمایند. که هر کس سوارش شود، نجات می یابد و هرکه آن را ترک کند، غرق می شود. (المستدرک علی الصحیحین، ج2، ص343)

حال؛ این وبلاگ، با بررسی احوالات دو فرقه بزرگ اسلام، یعنی شیعه و سنّی، در زمینه های مختلف اعتقادی، روایی، شبهات، و... در پی شناساندن مسیر حق از مسیر باطل است.

بسم الله الرّحمن الرّحیم

فرازی از دعای بیستم صحیفه سجّادیه:

« خداوندا؛ مرا چونان پرهیزگاران بر آن دار تا آتش فتنه ها را خاموش کنم. جناح های متفرّق جامعه را یکجا گرد آورم. و تیرگی ها را به صفا مبدّل سازم. نیکی را در میان جامعه همه گیر سازم... »

دین اسلام دین مهربانی، عطوفت و رحمت است در بین همه ی مسلمان. امّا متأسفانه بعضی از گروه های به ظاهر اسلامی، این مهر ومحبّت را منحصر به مذهب خود می دانند... اختلافاتی میان دو فرقه ی مسلمان شیعه و سنّی در جریان است. همه ی ما فراموش کرده ایم که ملاک مسلمان بودن، گفتن شهادتین است و لا غیر. امّا هر دو فرقه به بهانه ی بعضی از اختلافات در بعضی اصول اعتقادی، آتش تفرقه میان شیعه و سنّی را شعله ور می کنند. در میان شیعیان، گروه های افراطی هستند که به هیچ عنوان با وحدت اسلامی، سر سازش ندارند و بعبارتی گروه مقابل را خارج از دین اسلام و کافر می دانند. و می گویند، با این تفاسیر، دیگر وحدت اسلامی معنا ندارد. بعضی ها هم کمی نرم تر از گروه اوّل وحدت اسلامی را قبول دارند، امّا حدّ و مرز آن را نمی دانند. و همین علّت، موجب می شود تا ناخواسته و ندانسته به وحدت اسلامی و جامعه اسلامی آسیب وارد کنند.

متن زیر قسمتی از کتاب « امام در عینیّت جامعه » نوشته استاد محمّد رضا حکیمی است که در آن سیره امام سجّاد علیه السّلام را در حفظ وحدت اسلامی بر اساس دعایی زیبا در صحیفه سجّادیه تبیین وتشریح می کند:

« یکی از دعاهای مفصل صحیفه سجادیه، دعای 27 است. در باره سربازان و مأمورانی که در مرز های ممالک اسلامی به انجام مأموریت مشغولند. آنچه در این دعا مهم است باید سرمشق قرار گیرد، نظری است که امام علیه السّلام به مصالح کلّی جامعه اسلامی افکنده است. دراین نظر، اسلام و مسلمانان را یک طرف قرار داده است و دشمنان و مخالفان اسلام را در طرف دیگر. از این رو به اختلافات مذهبی مسلمین و تشتت های فرقه ای توجه نکرده است. و در برابر مسائل و مصالح جهانی اسلام آنها را نادیده انگاشته است. و چونان رهبری آگاه، دلسوز، و مشرِف، برای صفوف مسلمین و مرزبانان خاک های اسلام دعا کرده است. و این طرز فکر و دید را در این دعا تعلیم فرموده است. و بدینگونه رسالت و مقام خویش را بعنوان مرزبان حقیقی اسلام – که باید به یاد همه کس و آگاه از همه چیز باشد – خاطر نشان ساخته است.


اینک جملاتی از این دعا را میخوانیم:

« خداوندا؛ بر محمّد و آل محمّد درود فرست. خداوندا؛ مرزهای مسلمانان را با عزّت خود استوار و برآورده دژ بدار. خدایا؛ نگهبانان این مرز ها را با نیروی خود مدد کن. خدایا؛ حقوق آنان را از برکت و غنای خود فراوان ساز.
خداوندا؛ بر محمد و آل محمد درود فرست. خدایا؛ شماره و تعداد مرزبانان اسلام را بیفزای. خدایا؛ سلاح های آنان را (برای حراست سرزمین های قبله و قرآن؛ قرآنی که دعوت به عدالت کلّی می کند و بشریت را به عدل و احسان و خیر عمومی برای همه ی بشر فرا میخواند) تیز ساز. حوزه ی آنان را حراست کن. میان آنان الفت برقرار فرمای. و امور آنان را خود تدبیر کن.
خدایا؛ آنچه را نسبت به آن جاهلند، به آنان بشناسان. آنچه را نمی دانند، به آنان بیاموز. و درباره آنچه بینایی و شناخت درستی ندارند، به آنان بینایی و شناخت بده (تا به علّت بدور بودن از مراکز، از فرهنگ و شناخت بی بهره نباشند).
خدایا؛ هنگامی که با دشمن روبرو شوند، دنیای فریبکار فریبنده را در دل آنان بفراموشان. و وسوسه های شورانگیز مال دنیا را از لوح ضمیر آنان بشوی. خدایا؛ در آن لحظات، بهشت را در پیش چشم آنان در آر.
خداوندا؛ هر مسلمانی که در خانه ی سربازِ به جهاد رفته ای یا مرزداری، بر جای مانده است، هر مسلمانی که سرپرستی خاندان او را به بعهده گرفته است، هر مسلمانی که کمک هزینه ای به او کرده است، یا ساز و برگ به او داده است، یا او را بررفتن به جهاد تحریض نموده است، یا... ... ، خدایا؛ این کسان را نیز مانند همان مرزبانان پاداش ده. »

در این دعا، همه جا تعبیر «مسلم» و «مسلمین» و «اهل ثغور» است. یعنی هر کسی که «لا إله الّا الله» و «محمّد رسول الله» بر زبان آرد، بدون در نظر گرفتن مذاهب و فرقه های اسلامی. و این، از نظر سیاست اسلامی، تعلیمی بزرگ است. تا مسلمانان شیعه سنّی بدانند که در روزی که مصالح جهانی اسلام مطرح است، و دشمن خارجی رویاروی ایستاده است، باید به اسلام - بمعنای اعم – اندیشید. این مصالح را ائمّه ی طاهرین
علیهم السّلام همواره رعایت می کردند. و در عین پاسداری موضع راستین حق و نشر معارف و مبانی شیعی، از مصالح کلّی اسلام و مسلمین غفلت نمی ورزیده اند. اکنون ما شیعیان باید این تعالیم را سرمشق خود سازیم. هیچ گوینده ای، هیچ نویسنده ای، هیچ واعظی، حق ندارد بنام دین و تشیّع، مصالح اسلام را نادیده بگیرد و بنام ولایت و علاقه مندی به امامان علیهم السّلام، دستورات صریح خود امامان را زیر پای نهد. این موضعگیری های جاهلانه، همه از سر جهل است. جهل به موضع مسئول تشیّع، جهل به فرهنگ اصل دین، جهل به روش پیشینیان شیعه جهل به میراث و شعور میراثی ما و جهل به مسائل زمان و سیاست های جهان.
من میدانم که در میان برادران اهل سنّت ما کسانی که اصل برادری و تفاهم و حرمت متقابل را رعایت نمی کنند، اندک نیستند. در میان نویسندگان و مؤلّفان و گویندگان و عالمان و فقیهان آنان. هستند کسانی که به برادری اسلامی زیان می رسانند. و از این راه – دانسته یا ندانسته و خواسته یا ناخواسته – به دشمن کمک می کنند. حتی در ایّام حج و موسم و مشعر و منی... من اینها را می دانم. لیکن ما نباید مقابله به مثل کنیم. و بر سر دوری و جدایی و نشر تفرقه مسابقه دهیم. در این میان، اسلام را فدا سازیم. و برای بهره برداری دشمن وسیله فراهم آوریم. ما مدّعی آنیم که تربیت یافته ی مکتب آل محمّدیم. و پیرو پیشوایان بر حقّ و رهبران الهی، رهبرانی انبازان و همطرازان با قرآن مجید. پس باید همانگونه عمل کنیم. و همانگونه بیندیشیم. بویژه در موضوع های اجتماعی. مثلا باید مصالح اسلام و قرآن و قبله را در هنگام های لازم، مقدّم بدانیم و بداریم. و این منافات ندارد با اصل اساسی حراست و نگهبانی فرهنگ تشیّع و نشر عرضه ی مبانی اعتقادی شیعی (چنانکه ائمّه ی طاهرین علیهم السّلام از خود حضرت علی علیه السّلام به بعد این هر دو کار را باهم انجام می داده اند: هم حفظ مصالح کلّی و جهانی اسلام در برابر امم و ملل دیگر: یهود، نصاری و... و هم نشر مبانی حق و ایدئولوژی درست و بینش راستین) بلکه آنچه در این مقام مطرح است، گفته ها و نوشته های جاهلانه ی برخی از کسانی است که در رده ی گویندگان و نویسندگان و مؤلّفان دینی جای گرفته اند. و شگفتا که بعضی از آنان خود را عالم و ملّا و کتاب خوانده هم معرّفی می کنند. لیکن ذرّه ای شعور شیعی و درک زمانی ندارند. گمان می کنند. همین که احساسات گروهی عوام را تحریک نموده اند، و طعنی گفتند، و مجلسی گرم کردند، حقیقت را تأیید کرده اند. و خدا را راضی ساخته اند. آن هم در این زمان. می پندارند مجاهدات بی مانندی که بزرگان شیعه در طول تاریخ برای حفظ و انتقال این مذهب کرده اند، از همین دست بوده است. دست کم تاریخ احوال چندتن از بزرگان سلف را مانند: سعیدبن جُبیر، هشام بن حَکَم، ابن ابی عِمیر، فضل بن شاذان، شیخ کلینی، شیخ مفید، سیّد مرتضی، شیخ طوسی و... را نمی خوانند، تا بدانند که دفاع از تشیّع و نشر آن یعنی چه؟ و زَین آل محمّد
علیهم السّلام بودن، یعنی کدام؟
آری. اینان از تاریخ اسلام، تاریخ بزرگان اسلام، حکمت علمی امامان، رفتار خود امام علیّ بن ابی طالب
علیه السّلام
آگاهی ندارند. سخنان و کتاب های سلف شیعه را نخوانده اند. از روش و چگونگی موضع گیری شیعی کسانی چون: سعید بن جِبیر و دیگر نامبردگان و همانند آنان آگاه نیستند. حتی از روش حکیمانه و منطق منزّه علمای متأخّر ما مانند: علّامه ی مجاهد و مصلِح کبیر، حضرت سیّد عبدالحسین شرف الدّین موسوی عاملی نیز پاکِ پاک بی اطلاعند. نمی دانند که عالم مجاهدی که عمر خود را به جهاد و کوشش در راه نشر و ترویج مذهب شیعه می گذراند، و کتاب عظیمی چون «المراجعات» را می نویسد، و کتاب دیگری چون «النَّصُّ و الإجتهاد»؛ همین عالم، بهنگام هجوم استعمار، خود در صف سربازان مجاهد اسلام و در کنار مسلمانان دیگر مذاهب می ایستد و می جنگد. و همین عالم، در کنار آن کتاب ها، کتاب «ألفُصولُ المُهِمَّةُ فی تألیف الأُمّة» را نیز می نویسد. و از اندیشه، بلکه تکلیف الفت دادن میان امّت غقلت نمی کند و تن نمی زند.

در اینجا تعلیم و دستوری است از خود امام علی علیه السّلام که به حجربن عُدی و عمرو بن حَمِق می گوید:
« به مسلمانان دیگر، بد و ناسزا نگویید. بلکه دعا کنید که خدا خون آنان و خون ما را حفظ کند و حق و راه حق را به آنان بشناساند. »
(کتاب صفّین ، ص115)

(امام در عینیّت جامعه، محمّدرضا حکیمی، ص 34 – 38)



وحدت اسلامی در قرآن:

1- « شَرَعَ لَکُمْ مِنَ الدِّینِ ما وَصَّى بِهِ نُوحاً وَ الَّذی أَوْحَیْنا إِلَیْکَ وَ ما وَصَّیْنا بِهِ إِبْراهیمَ وَ مُوسى‏ وَ عیسى‏ أَنْ أَقیمُوا الدِّینَ وَ لا تَتَفَرَّقُوا فیهِ ... » (شوری/13)

ترجمه: « آیینى را براى شما تشریع کرد که به نوح توصیه کرده بود و آنچه را بر تو وحى فرستادیم و به ابراهیم و موسى و عیسى سفارش کردیم این بود که: دین را برپا دارید و در آن تفرقه ایجاد نکنید ... »

2- « وَ أَطیعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لا تَنازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَ تَذْهَبَ ریحُکُمْ وَ اصْبِرُوا إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرین » (انفال/46)

ترجمه: « و (فرمان) خدا و پیامبرش را اطاعت نمایید. و نزاع (و کشمکش) نکنید، تا سست نشوید، و قدرت (و شوکت) شما از میان نرود. و صبر و استقامت کنید که خداوند با استقامت کنندگان است. »


حفظ وحدت دینی در زمان حضرت موسی علیه السّلام و نیز بعد از شهادت پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم:

1- هنگامی حضرت موسی علیه السّلام خواستند به وعده گاه بروند، به برادرشان حضرت هارون علیه السّلام فرمودند: « ... أُخْلُفْنىِ فىِ قَوْمِى وَ أَصْلِحْ وَ لَا تَتَّبِعْ سَبِیلَ الْمُفْسِدِین » (اعراف/142)

ترجمه: « ... جانشین من در میان قومم باش. و (آنها) را اصلاح کن! و از روش مفسدان، پیروى منما »

امّا ایشان بعد از بازگشت دیدند که عده ای از قومشان منحرف شده اند. ایشان به حضرت هارون علیه السّلام فرمودند: « اى هارون! چرا هنگامى که دیدى آنها گمراه شدند، از من پیروى نکردى؟ آیا فرمان مرا عصیان نمودى؟ » (طه/93)

امّا حضرت هارون علیه السّلام پاسخ دادند: « قالَ یَا بْنَ أُمَّ لا تَأْخُذْ بِلِحْیَتی‏ وَ لا بِرَأْسی‏ إِنِّی خَشیتُ أَنْ تَقُولَ فَرَّقْتَ بَیْنَ بَنی‏ إِسْرائیلَ وَ لَمْ تَرْقُبْ قَوْلی » (طه/94)

ترجمه: « گفت: اى فرزند مادرم! [اى برادر!] ریش و سر مرا مگیر. من ترسیدم بگویى تو میان بنى اسرائیل تفرقه انداختى، و سفارش مرا به کار نبستى. »

در تفسیر این آیه ی شریفه أمیرالمؤمنین علیه السّلام اینگونه می فرمایند:

« و نیز مرا خبر داد که نسبت به او همانند هارونم نسبت به موسى و امّت، از بعد من بزودى پیروان گوساله‏ ى سامری باشند. هنگامى که موسى به هارون گفت: چرا هنگامى که دیدى آنها گمراه شدند، از من پیروى نکردى؟ آیا فرمان مرا عصیان نمودى؟ گفت: اى فرزند مادرم! [اى برادر!] ریش و سر مرا مگیر. من ترسیدم بگویى تو میان بنى اسرائیل تفرقه انداختى، و سفارش مرا به کار نبستى.
یعنى موسى هارون را فرمانداده بود هنگامى که او را جانشین خود در میان ایشان قرار داده بود اگر گمراه شدند اگر یاورى پیدا کردى با آنان بجنگ و اگر یارى نداشتى دست نگهدار و حفظ خون خویش را بکن و در میان ایشان ایجاد پراکندگى نکن، من ترسیدم که این کلام را برادر من رسول خدا بگوید چرا میان من و امتم جدائى افکندى و رعایت حرف مرا ننمودى با اینکه با تو پیمان بستم اگر یاورى نداشتى از جنگ خوددارى کنى و خون خود و خونهاى اهل بیت و پیروان خود را نریزى. »


2- نکته دیگردر جریان انحراف قوم حضرت موسی علیه السّلام، اینست که حضرت هارون (علیه السلام) اینگونه بیان می دارند:

« قالَ ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونی‏ وَ کادُوا یَقْتُلُونَنی » (اعراف/150)


ترجمه: « گفت: فرزند مادرم؛ این گروه، مرا در فشار گذاردند و ناتوان کردند و نزدیک بود مرا بکشند... »

حضرت هارون علیه السّلام بخاطر نداشتن یار برای مبارزه با انحراف، ناچار به سکوت و حفظ وحدت شدند. و از آنجایی که أمیر المؤمنین علیه السلام نسبت به نبی أکرم صلوات الله علیه و آله و سلم همچون حضرت هارون علیه السلام نسبت حضرت موسی علیه السلام بودند، ایشان نیز همینگونه عمل فرمودند.

چراکه در حدیثی از أمیر المؤمنین علیه السلام داریم که رسول آکرم صلوات الله علیه و آله و سلم اینگونه به ایشان فرمودند:


« همانا که تو مانند هارونى نسبت به موسى و پیروانت همانند کسانى که پیرویش کردند و آنان مانند آن گوساله و پیروانشان مانند گوساله پرستان هستند؛ آنک که موسى هارون را به جانشینیش بر آنان گمارد، او را فرمان داد که اگر گمراه شدند و هارون یارانى یافت به کمک یارانش با آنان جهاد کند و اگر یارانى نیافت دست نگهدارد و جانش را حفظ نماید و میان‏شان تفرقه نیندازد. اى‏ على‏! خداوند هیچ پیامبرى را برنیانگیخت مگر که گروهى از روى رضا و رغبت به او گرویدند و گروهى دیگر از روى بى‏ میلى به او پیوستند. سپس خداوند کسانى را که از روى بى ‏میلى به دعوت و نهضت پیوستند بر کسانى که از روى رضا و رغبت به نهضت گرویدند، مسلط ساخت، در نتیجه به قتل عام وارثان و صاحبان حق پرداختند، تا باشد که پاداشى برتر یابند. اى على! هیچ امتى پس از پیامبرش دچار اختلاف و پراکندگى نشد مگر پس از اینکه اهل باطل آن امّت بر اهل حق آن امت شوریدند و بر آنان سلطه یافتند... » تاریخ سیاسی صدر اسلام (ترجمه کتاب سلیم بن قیس)، ص226


جریان ترور ناکام پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله و سلّم در جنگ تبوک:


« در قسمتی از راه بازگشت از تبوک، منافقان کمر به قتل پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله بستند و تصمیم گرفتند پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله و سلّم را از بالای گردنه کوه به پایین بیندازند . پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله و سلّم از تصمیم آنها آگاه شدند. پس به مردم فرمودند: شما از پایین گردنه عبور کنید که هم آسان تر وهم گشاده تر است؛ و خود از بالای گردنه عبور کردند. و بدین وسیله اراده فرمودند که منافقان را از دنبال کردن خود بازدارند. با این حال افسار شترشان را به عمار یاسر دادند و به حذیفه بن یمان فرمودند که از پشت سرمراقب ایشان باشد. در گردنه منافقان حمله کردند تا شاید پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله و سلّم به دره سقوط کنند. پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله و سلّم به حذیفه دستور فرمودند که به آنها حمله برد و با چوب دستی خود ،آنها را دفع کند . منافقان از ترس اینکه شناخته شوند،به سرعت به پایین گردنه رفتند و خود را در میان مردم مخفی کردند. پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله و سلّم تعداد این منافقان را [ که شمار آنهارا بین۱۳ تا ۵ نفر گفته اند، ] به عمار و حذیفه فرمودند. ولی درهرحال نام آنها را فاش نساختند و درخواست برخی اصحاب بر کشتن آنها را رد کردند.»

این، یکی اعمال شنیع منافقان بود که در زمان حیات پیامبر اکرم صلوات الله عله و آله و سلّم انجام شد.


امّا سؤال اینجاست که چرا پیامبر اکرم صلّی الله علیه وآله و سلّم این منافقان را به مردم معرّفی نفرمودند تا مردم آنها را بکشند؟

خب معلوم است. حداقل یکی از دلایل آن همین بود: « حفظ وحدت جامعه ی اسلامی ». این منافقان از افراد بزرگ و سرشناس عرب بودند و طرفداران زیادی داشتند. حالا اگر پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم اینها را منافق می خواندند، چه اتفاقی می افتاد؟ آیا غیر از این بود که خیلی از مسلمانان یا از اسلام بر می گشتند و یا دست به شورش می زدند؟


نکات پایانی:

دوستان عزیز؛ الآن هم خیلی از منافقان پیروان و طرفدارانی دارند. امّا چون منافقانی هستند در لباس اسلام، هتک حرمت عمومی به آنها و پیروان آنها ظلم به اسلام و به ضرر مصالح اسلام است. ما مسلمانیم و برادر. پس حقّ مسلمانی و برادری را بجا بیاوریم.

نکته ی دیگر:

جریان وحدت اسلامی با جریان تقیه ی شیعیان رابطه ای مستقیم دارد. وقتی شیعیان تقیه را کنار بگذارند، وحدت اسلامی را نیز به خطر می اندازند.

*** بحث وحدت در زمان خلفای 3 گانه توسط امیرالمؤمنین علیه السّلام هدایت شد.

*** همچنین جریان صلح امام حسن علیه السّلام نیز به همین علّت بود.
*** امّا در زمان امام حسین شخصی متجاهر به فسق، حاکم جامعه ی اسلامی شد، که همین، منجر به قیام جاودانه امام سوّم شیعیان
علیه آلاف التّحیّة و السّلام شد.
*** امّا بحث تقیه و در کنارش وحدت، از زمان امام سجّاد علیه السّلام شروع شده و شیعیان موظّف به تقیه بودند.


بحث اینجاست که تقیه تا چه زمانی باید ادامه داشته باشد؟

متأسفانه بعضی از شیعیان افراطی که فکر می کنند مطیع بی چون و چرای معصمین علیهم السّلام هستند، جریان وحدت و همچنین در کنارش تقیه را جدی نمی گیرند. و اعتقادی به این دو اصل ندارند. ادّعای تولّا و تبرّای صحیح را هم دارند. و فکر می کنند که همین شیوه مورد تأیید ولیّ الله اعظم امام زمان ارواحنا فداه هست.

اکنون این دو روایت شریفه تکلیف ما را در انجام تقیه و زمان نهایی آن روشن می کند:

امام صادق علیه السّلام:

« إِنَّ التَّقِیَّةَ دِینِی‏ وَ دِینُ آبَائِی وَ لَا دِینَ لِمَنْ لَا تَقِیَّةَ لَه‏ » (وسائل الشّیعه، ج16، ص210)

ترجمه: « براستی تقیه دین من و دین پدرانم است. و کسی که تقیه ندارد، دین ندارد. »

امام رضا علیه السّلام:

« لَا دِینَ لِمَنْ لَا وَرَعَ لَهُ وَ لَا إِیمَانَ لِمَنْ لَا تَقِیَّةَ لَهُ إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَعْمَلُکُمْ بِالتَّقِیَّةِ فَقِیلَ لَهُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ إِلَى مَتَى قَالَ إِلَى یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ وَ هُوَ یَوْمُ خُرُوجِ قَائِمِنَا أَهْلَ الْبَیْتِ فَمَنْ تَرَکَ التَّقِیَّةَ قَبْلَ‏ خُرُوجِ‏ قَائِمِنَا فَلَیْسَ مِنَّا » (کمال الدین، ص371، ب35، ح5)

ترجمه: « کسی که ورع ندارد، دین ندارد. و کسی که تقیه ندارد، ایمان ندارد. همانا با کرامت ترین شما عامل ترین شما به تقیه است. » گفته شد: « تا کی (باید تقیه داشت؟) فرمودند: « تا وقت معلوم و آن، روز خروج قائم ما اهل بیت (علیهم السّلام) است. پس هرکس تقیه را قبل از خروج قائم ما قیام کند، از ما نیست. »

و روایاتی نیز هست که به شیعیان توصیه می کند تا برادرانه با برادران اهل سنّت زندگی و رفتار کنند:

مضمون یکی از سخنان امام صادق علیه السّلام این است:

« به عیادت مریض های اهل سنّت بروید. امانت آنها را ادا کنید! به نفع آنان در دادگاه شهادت دهید. در تشییع جنازه مردگان آنها حضور پیدا کنید. در مساجد آنها نماز بگذارید. تا بگویند که فلانی جعفری است. بگویند فلانی شیعی است. » (کافی ج2 کتاب العشره حدیث 5 ، تحف العقول ص488)


امام صادق علیه السّلام:

« کسی که به همراه برادران اهل سنّت در صف اول نماز جماعت شرکت کند مانند کسی است که پشت سر رسول خدا صلی الله علیه و آله نماز خوانده و به او اقتدا کرده باشد. » (کافی ج3 ص380)

  • جلال رضایی

نظرات  (۱)

  • ابوالفضل حیدریان
  • سلام،هر وقت میام یه چیز تازه یاد میگیرم،خدا خیرت بده،حقا که دین خودت رو به مذهبت ادا کردی

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">